هیچ - ویکی‌واژه


Article Images
  • فارسی
  • /هِیچ/

هیچ

  1. همراه اسم با فعل منفی، برای سلب ویژگی یا حکمی از کلیه اعضای یک مجموعه، گرو، صنف، یا جنس به کار می‌رود؛ غایب، از یک مجموعه.
  2. هرگز. اصلاً، اصلن. ابداً، ابدن. مطلقاً، مطلقن. به هیچ وجه. به هیچ روی. اسم بعد از هیچ غالباً مفرد آید.
  3. باری. کرتی (کرّتی).
  4. برطرف شده و معدوم شده و لاشی. معدوم.
  5. ذره‌ای . کمترین مقداری. اندکی. کمی. یک ذره کنایه از اندک و قلیل و کم.
  6. گاهی، احیاناً، احیانن. اتفاقاً، اتفاقن.
  7. برای استفهام و به معنی هل عربی. آیا.
  8. به راستی. در حقیقت. واقعاً، واقعن. فی‌الواقع.
  1. نیست، نابود، پوچ و بی‌اعتبار.
  2. آیا، هیچ می‌دانی؟
  1. اصلاً، ابداً.
  • بهاری

هَیچ

  1. هیچ، نیست، اصلاً، خالی.

––––

ترجمه
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن